الهي
دردهايي هست كه نمي توان گفت
و گفتني هايي هست كه هيچ قلبي محرم آن نيست
الهي
اشك هايي هست كه با هيچ دوستي نمي توان ريخت
و زخم هايي هست كه هيچ مرحمي آنرا التيام نمي بخشد
و تنهايي هايي هست كه هيچ جمعي آنرا پر نمي كند
الهي
پرسش هايي هست كه جز تو كسي قادر به پاسخ دادنش نيست
دردهايي هست كه جز تو كسي آنرا نمي گشايد
قصد هايي هست كه جز به توفيق تو ميسر نمي شود
الهي
تلاش هايي هست كه جز به مدد تو ثمر نمي بخشد
تغييراتي هست كه جز به تقدير تو ممكن نيست
و دعاهايي هست كه جز به آمين تو اجابت نمي شود
الهي
با اين همه باكي نيست
زيرا ما تو رو داریم
تويي كه همانندي نداري
رحمتت را هيچ مرزي نيست
اي تو خالق دعا و مالك
عاقبت بخیرمان کن در دنیا و آخرت ****آمیـــــن****
من تکه ای از پازل خداوندم
بی هدف آفریده نشده ام
که بی هدف زندگی کنم
می دانم آفریدگاری دارم
که همیشه بوده
که همیشه هست
رهایم نمی کند
تنهایم نمی گذارد
مرگ عاقبت زندگیم نیست
عدم در قاموس پروردگارم
واژه ای بی معناست
من قطعه ای از زندگانیم
ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ :
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ،
ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﭼﺸﻢ ﮔﺸﻮﺩﻥ،
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﭼﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ،ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺗﺼﻮﺭﺕ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﺪ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ،ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺠﺴﻢ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﺧﯿﺮ ﻣﺤﺾ،ﺛﺮﻭﺗﯽ ﻻﯾﺰﺍﻝ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻏﯿﺮ
ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﻃﺎﻟﺒﻢ،
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺘﺮﺳﻢ ....
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﺮﮐﺖ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺘﻢ .....
ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﺑﺎﺷﯿﻢ ....
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺳﭙﺎﺱ ...
راز یک زندگی زیبا این است:
که امروز با خدا گام برداری و برای فردا به او اعتماد داشته باشی . . .
فروشنده، تابلوی بزرگی روی دیوار مغازهاش زده که در آن نوشته بود:
جنس فروخته شده پس گرفته میشود!
این را که گفتم یادِ دعای همیشگی مرشد باقر-که روضه خوان سیدالشهداء علیهمالسلام- بود، افتادم! مرشد همیشه میگفت: «خدایا! ما را مُفتَکی بیامرز»!
حضرت امیر علیهالسلام هم در دعای کمیل میفرمایند:
خدایا! لغزش مرا پس بگیر!
مهدے جان!
هر زمان که مے گوییم"العجل یا مولای یا صاحب الزمان"
زمزمه هایت را میشنوم که میگویے:
صبر کن چشم دلت نیل شود مے آیم
شعر من حضرت هابیل شود مے آیم
قول دادم که بیایم به خدا حرفے نیست
دل به آیینه که تبدیل شود مے آیم
اللهم عجل لولیک الفرج
مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" شنیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
برای" قرب "
برای" رجعت "
برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب "
به" تغییر "
به" شوریدن "
به" محبت "
و وای بر من اگر قدر ندانم…، وای بر من....
خدایا عاشقانه من تویی
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﺍﺳﺖ آقای خوبیها...
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺎ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭ ، ﺯﯾﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﻭﺭﻕ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺍﺑﺪﯼ...
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺕ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﺑﻤﺎﻧﺪ...
ﺍﻣﺎ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻗﺼﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺖ...
ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺎﺩﺭﯼ !
ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﻟﮕﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ...
ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺑﯿﭽﺎﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺭﺍﻩ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﻣِﻬﺮِ ﺗﻮ ، ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺪﺭﺍﻧﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺳﺖ
ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ ... ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻫﻔﺘﻪ ...
ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﯽ ﺑﯽ ، ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺩﻋﺎﯾﻢ ﮐﻨﯽ ... ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻃﻠﺐ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﮐﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻋﻤﺎﻟﻢ ﻣﻮﺝ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ
ﭼﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺩﻋﺎﯾﻢ
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﻋﺎﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ ، ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﺪ ﻣﺮﺍ
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ...
ﺣﻀﺮﺕِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﭘﺪﺭ ...
خدایــــــــــــــــــــــــــــا...
مـــــــــن، نه یعقوبم!
و نه اینجا کنعان است!
پس چگونه بگویم:
" یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور"
نه نوحم!
که به عمر هزاران ساله خوددلخوش باشم!
و بگویم:
" پایان شب سیه سپید است...
نه ایوبم!
که آنقدرها صبر کنم و به خود نهیب بزنم!
" گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی..
مـــــــــن انسانم،
ضعیفم،
شکسته ام،
تنهایم...
خدایا به من یک لبخند بزن...!
میدانم در پایان آن شب ظلمانی که تو از راه میرسی، دنیا به اعجاز شکوه و عظمتت، تعظیم میکند...
انگشت سخاوتت، بشر را به تحیر وا میدارد...
فصل رهایی کبوترهای در قفس از راه میرسد...
صدای شکستن زنجیر غلامان، گوش جان را خواهد نواخت...
و بی تردید در سرزمین دل بی پناهان، دگر باره عشق، اقامه خواهد شد، یا صاحب الزمان...
و خدا کند که من اینک در استقبال و مقدمه آن روز، با آغوشی گشاده از گل شب بوی توبه و ترک گناه در انتظار تو ایستاده باشم....!!