بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر که سائلم و نوکر همیشگی ات
فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست
تمام عزت شیعه رحین منت اوست
تمام زندگی ما فدای مادر توست…
"الهی"
بـوی ِناب"بهشـت"میدهد همـۀ "نامهای"قشـنگ ِ"تــو"
میگذارمشان روی ِزخمهای "دلم"
گفـته بـودی "اَلجَّبار"
یعنی کسی کـه"جُـبران مــیکند"همـۀ
شکستگـیهایِ "دلت" راگفـــــته بودی "اَلمُصَـوِّر"
یعنی کسی کــه از "ُنومـیسـازد"
همۀ آنچه را"ویـران"شـده اسـت درون ِ "دلت"
گفــته بـودی"الشّـافـی"
یعنی کسی کـــه"شِفا" مـیدهد تمام ِ
"زخمهـایِ عمیق"و"ناعـلاج"را
هـوای ِ"دلم" سبک میشود بــازمزمه نامهایِ زیبایت
نَفـس میکشــم درهوایِ "مهربانیهـایِ نابت"
"الهی"
ممنونم که هستی وخدایی میکنی...
چه خوب میشود اگر
مبدأ تقویمهایمان را تغییر دهیم
به افتخار روز آمدنت
سلام ای مبدأ تاریخهای آینده!
وعدهی دیدارِ ما: یکِ یکِ یک!
(۰۱/۰۱/۰۱)
ای محو تماشای تو چشمان پری ها
از رایحه ات مست تمام سحری ها
خون است دل ما ز فراق رخ ماهت
محصول غم عشق تو شد خونجگری ها
ای گمشده این دل سرگشته کجایی ؟
بس نیست مگر در طلبت در به دری ها ؟
ای همسفر باد صبا نام مرا هم
کن ثبت نگارا به صف همسفری ها
با سالک بیچاره بگو راه کدام است
باید که به تو ختم شود رهسپری ها
ای یار سحر خیز ، سحرخیز نمایم
محبوب تو باشد سحر و دیده تری ها
باید که نمازی به تمنای تو خوانیم
فارغ ز غم نان و تب سیم و زری ها
ای کاش برای دل من از غم عشقت
بالا برود زود تب بهره وری ها
شوق نفسی دیدن تو جان به لبم کرد
ما را برهان یار از این جان به سری ها
با باد صبا من گله از زلف تو کردم
تا چند بمانیم در این بی خبری ها
تا چند کنی ناز برای من مجنون ؟
تا چند کنی جلوه به چشم دگری ها ؟
شیرین سخنی گر به سخن لب بگشایی
تعطیل شود کار تمام شکری ها
آوای انالمهدی تو از حرم عشق
پایان بدهد بر همه نوحه گری ها
اللهم عجل لولیک الفرج
گوشه چشمی، که به معصیت خود مأنوسم
کمکم کن که به زندان هوس محبوسم
بی تو چندیست که در کار خودم وا ماندم
مثل یک گمشده در راهم و بی فانوسم
خواستم یار شوم، نفس، زمین گیرم کرد
دست و پا بسته ی زنجیر همین منحوسم
یاد هم بودنمان مثل قدیم الایام
لذتی بود، که حالا شده صد افسوسم
ولی با این همه اوصاف دلم باز خوش است
تا که هر جمعه به درگاه شما پابوسم
دارم امید که برگردم، از آن شب که به خواب ...
دیدمت آمدی و دست تورا میبوسم
دارم امید اگر لکه ی ننگم، اما
پی الطاف کرم گونه ی اقیانوسم
وقت باقیست هنوز، العجل امداد نجات
سمت تو مانده نگاهم، نکنی مأیوسم
شاعر: فرشيد يارمحمدي
کربلایی
الهی آمین
خداي من يکسال گذشت
هرچه انجام دادم ديدي..هرچه بخشيدي و عفو کردي نديدم
يکسال گذشت و چهار فصل بيمار شدم،شفايم دادي هراسان شدم؛پناهم دادي خداي من يکسال گذشت پي تقديري نيکو. پرسان مي گشتم
شب قدر مرا خواندي
بقیه در ادامه مطلب
پایان سال و وقت حساب و کتاب شد
پیشانی ام به محضرتان خیس آب شد
هر روز با گناه دلت را شکسته ام
بین من و تو این همه عصیان حجاب شد
گفتند پای نامه ما گریه میکنی
حال شما زدیدن نامه خراب شد
با این وجود تا که گره خورد کار من
یا صاحب الزمان دلم مستجاب شد
هر عاشقی که خالصانه پای شما نشست
پیچیده عطر نوکریش چون گلاب شد
این عمر بی وفا و تو هم دیر کرده ای
آوای الرحیل به جانم عذاب شد
سرچشمه زلال شد آیینه جمال
بر دیده ام نگاه به رویت سرا ب شد
امسال هم گدای شب جمعهء حرم
با یک دعای مادرتان بیحساب شد
ما را بخر عزیز دل شاه کربلا
جان کسیکه صورتش از خون خضاب شد
نازم به بانویی که به معراج قتلگاه
در پاسخش نوای الی خطاب شد
گودال فوق عرش و تجلی رب آن
در پاره حنجر پسر بوتراب شد
عمریست روضه خواندم و باور نمیکنم
زینب چگونه وارد بزم شراب شد
کربلایی
بغض از غروب نیست،
از نبودن توست،
از نیامدنت و شبی که ردّ پای نورانی تو را بر پهنایِ بی پایانش ندارد،
بغض از غروب نیست از گم شدن است،
از بی توئیست.
" اللهم عجل لولیک الفرج "
صدایت میکنم آقا...
همین جایم... خودم...تنها...
از این پایین به آن بالا... صدایم می رسد آقا؟؟
نگاهم در زمین گیر است...
خودم هم خوب میدانم...
بســـــــی دیر است...
بســــــی دیر است برای پر زدن اما... امیدم را نگیر آقا...
از این سقف گناهانم دعا بالا نمی آید...
دعا آنجا نمی آید...
دعایم را ببر بالا...شفاعت کن مرا آقـــــــــــا...
شما را میدهم سوگند... به حق مادرت زهرا...نگاهت را نگیر آقا.
کربلایی
آدینه شد و پر از خطاها هستم
من حائل بین خود و آقا هستم
با حال بدم ولی یقین میگویم
من منتظرت به جان زهرا هستم